مدح و ولادت امام موسی کاظم علیهالسلام
اي که سـر تا به پا صفـائي تو گـل گـلـزار مـصـطـفـائـي تـو هــمـۀ کــائـنــات مــي دانــنــد هـفـتـمـيـن حـجّـت خـدايـي تـو چشمۀ جود و رحمت و کرمي گـوهـر بـحـر کـبــريــائـي تـو مـالـک يک جهـان دل همه ای بس که محبوب و دلـربائي تو اي طـبـيـب دل هـمــه يــاران که بـه درد هــمــه دوائــي تـو شـاد شـد از قـدوم تـو هـسـتـي اي که غـمخـوار ما سوائي تو هرکسي ديد چهره ات را گفت آيـت شـمـس و والضحـائي تو اي کـه آئـيـنـۀ پُــر از نــوری کعـبـۀ عـشـق و حـق نمائي تو آمـدم بـا بـضـاعـت مــزجــات که فـرستم به مقـدمت صلوات به خـدا جز خـدا گواهي نيست که مرا جز تو تکيه گاهي نيست ای پـنــاه هـمـه پـنـاهـم بـخـش که به غير از درت پناهي نيست جـز فـروغ مـحـبـت و کـرمت شب ما را دگر پـگـاهي نيست گـر چـه در آسـتـان احـسـانـت مثل من عـبد روسيـاهي نيست به نگاه تو جان دهم اي دوست در بـساطم اگر که آهـي نيست گـه مـيــلاد تــو مـرا عــيــدي هيچ چيزي به از نگاهي نيست اي که در آسمان دانش و عـلم بهتر از جلوهي تو ماهي نيست آگهـم من که سـوي قـرب خـدا غـير راه تو هـيچ راهي نيست آمـدم بـا بـضـاعـت مــزجــات که فـرستم به مقـدمت صلوات هرچه گويم به مدحت تو کم است عاجز از وصف و مدح تو قلم است ديگر از حق چه نعـمتي طلبـم که ولاي تو بهـترين نعـم است هر که مـسکـيـن آستـان تو شد نزد خلق و خداي محترم است کـار مـا شـد گـدائـي از در تو عادت و خوي و خلق تو کرم است گر چه دور از حريم تو هستيم دل ما چون کـبوتر حـرم است اي که دريای سيـنه ات ز ازل منبع علم و بينش و حکم است جـز خـدا هر که مـدح تو گويد به خـداونـدي خـدا که کم است تو گـل بوستـان عـشـقـي و من که دلم همچو غنچه سر بهم است آمــدم بـا بـضـاعـت مــزجـات که فـرستم به مقـدمت صلوات |